معنی کاخ شهرداری

حل جدول

کاخ شهرداری

از آثار تاریخی تبریز

فارسی به انگلیسی

لغت نامه دهخدا

شهرداری

شهرداری. [ش َ] (حامص مرکب) عمل و شغل شهردار. (فرهنگ فارسی معین). || (اِ مرکب) اداره ای است که در هر شهر برای احداث و پاکیزه نگاه داشتن خیابانها، پارکهای عمومی و روشنائی و تقسیم آب و غیره دائر است و تحت نظر انجمن شهر و به ریاست شهردار به اجرای وظیفه می پردازد، و آن از ادارات وزارت کشور محسوب میگردد. (از فرهنگ فارسی معین). فرهنگستان این لغت را بجای بلدیه برگزیده است.
- شهرداری تهران، پس از اعلام مشروطیت در سال 1325هَ. ق. قانون بلدیه بتصویب مجلس شورای ملی رسید. برطبق قانون مزبور حفظ منابع شهر در ایفای حوایج اهالی و آذوقه ٔ شهر و نظافت و روشنایی و تقسیم آب بعهده ٔبلدیه واگذار شد و عوارض شهرداری بتدریج وضع گردید.با این وضع شهرداری تهران از سال 1300 هَ. ش. شروع بساختمان محلی کرد در شمال میدان سپه. عواید شهرداری در سال 1300 هَ. ش. بوسیله ٔ دو اداره وصول میگردید. عواید مستقیم که بوسیله ٔ اداره ٔ عواید مستقیم وصول میشد عبارت بود از عواید مستغلات، مالیات اصناف، مالیات نمایشها و عواید مختلف. تنظیف شهر بوسیله ٔ رفتگران انجام میگرفت و آنها در نه قسمت شهر و هر قسمت تحت نظر یک نایب خدمت میکردند. عملیات ساختمانی شهر تهران بوسیله ٔ اداره ٔ ساختمان انجام میگرفت (اکنون سازمانی بنام شهرسازی در شهرداری دایر گردیده است که ساختمانهای شهر و صدور پروانه ٔ ساختمانی از مسؤولیتهای آن اداره می باشد). از سال 1306 هَ. ش. توسعه ٔ خیابانهای شهر شروع شد. در سال 1308 هَ. ش. قسمتی از قبرستان چهارراه حسن آباد تبدیل به باغچه گردید و بقیه ٔ آن بمصرف شعبه ٔ شهرداری و عمارت اطفائیه (آتش نشانی) رسید. با تصویب قانون احداث و توسعه ٔ معابر مصوب آبانماه 1313 هَ. ش. بیش از پیش بتوسعه ٔ خیابانها پرداختند و آسفالت خیابانهای شهر شروع شد و بعضی خیابانها هم سنگفرش گردید. شهرداری علاوه بر ساختمانهای شهری بساختمان گورستان جدید (مسگرآباد) اقدام کرد. از سال 1309 هَ. ش. که انجمن شهر تشکیل گردید بروشنایی شهر توجه شد و بفکر تهیه ٔ کارخانه ٔ برق مستقل افتادند و کارخانه ای ایجاد کردند. در سال 1308 هَ. ش. چهار شعبه ٔ شهرداری بنام بخش در چهار نقطه ٔ شمال و شرق و غرب و جنوب تشکیل گردید. در سال 1315 هَ. ش. تعداد بخشها به هشت رسید. بعلاوه در شهرری و شمیران هم دو بخش عهده دار وظایف شهرداری شدند. در سال 1319 هَ. ش. برای آنکه بخشهای مذکور تا حدی استقلال و آزادی عمل داشته باشند بچهار برزن کامل تبدیل گردیدند که هر یک وظیفه ٔ شهرداری را انجام میدادند. در سال 1325 هَ. ش. تعداد برزنها به 16 افزایش یافت. بتازگی هر یک از برزنها عنوان شهرداری یافته اند.


کاخ

کاخ. (اِخ) قصبه ای باشد در خراسان از مضافات تون. (برهان). امروز کاخک گویند. (برهان قاطع چ معین حاشیه ٔ لغت کاخ).

کاخ. (اِ) کوشک باشد. (لغت فرس اسدی). منظر باشد و کوشک را نیزگویند. (صحاح الفرس). کوشک بلند. صرح. (زمخشری). کوشک و قصر و عمارت بلند باشد. (برهان). خانه، اطاق، کوشک و خانه های چند رویهم برافراشته. قصری که در بستان سازند. اسپرلوس. رجوع به اسپرلوس شود:
چه شهر شهر بدو اندرون سرای سرای
چه کاخ کاخ بدو اندرون بهار بهار.
رودکی.
از ایوان گشتاسپ تا پیش کاخ
درختی گشن بیخ و بسیارشاخ.
دقیقی.
ای منظره و کاخ برآورده به خورشید
تا گنبد گردان بکشیده سر ایوان.
دقیقی.
ز یک میل کرد آفریدون نگاه
یکی کاخ دید اندر آن شهر شاه.
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 1 ص 52).
به اسپ اندر آمد به کاخ بزرگ
جهان ناسپرده جوان سترگ.
(ایضاً ص 53).
بکاخ اندر آمددوان کندرو
در ایوان یکی تاجور دید نو.
(ایضاً ص 55).
ز بی راه مر کاخ را بام و در
گرفت و بکین اندر آوردسر.
(ایضاً ص 58).
هم از رشک ضحاک شد چاره جوی
ز لشکر سوی کاخ بنهاد روی.
(ایضاً ص 59).
برسم کیان تاج و تخت بهی
بیاراست باکاخ شاهنشهی.
(ایضاً ص 62).
یکی کاخ آراسته چون بهشت
همه از زر و سیم افگنده خشت.
(ایضاً ص 72).
فرود آورید اندر آن کاخشان
چو شب روز شد کرد گستاخشان.
(ایضاً ص 72).
چو آمد بکاخ گران مایه باز
بپیش جهان داور آمد براز.
(ایضاً ص 76).
چو آیی بکاخ فریدون فرود
نخستین ز هر دو پسر ده درود.
(ایضاً ص 80).
برون آمد از کاخ شاپور گرد
فرستاده ٔ سلم را پیش برد.
(ایضاً ص 98).
سپهر برین کاخ ایوان اوست
بهشت برین روی خندان اوست.
(ایضاً ص 102).
یکی کاخ بد تارک اندر سماک
نه از دست رنج و نه از سنگ و خاک.
(ایضاً ص 137).
چنین گفت گوینده با پهلوان
که از کاخ مهراب روشن روان...
(ایضاً ص 157).
نبایدشدن تان سوی کاخ باز
بدان تا پیامی فرستم براز.
(ایضاً ص 159).
پرستنده گفتا چو فرمان دهی
بتازیم تا کاخ سرو سهی.
(ایضاً ص 161).
رسیدند خوبان بدرگاه کاخ
بدست اندرون هر یک از گل دوشاخ.
(ایضاً ص 161).
نبینید کز کاخ کابل خدای
بزین اندر آرد بشبگیر پای.
(ایضاً ص 162).
سپهبد سوی کاخ بنهاد روی
چنانچون بود مردم جفت جوی.
(ایضاً ص 164).
ز بالا کمند اندر افکند زال
فرود آمد از کاخ فرخ همال.
(ایضاً ص 167).
همه کاخ مهراب مهر منست
زمینش چو گردان سپهر منست.
(ایضاً ص 169).
وزان جا بکاخ اندر آمد دژم
همی بود با درد و اندوه و غم
در کاخ بر خویشتن بر ببست
از اندیشگان شد بکردار مست.
(ایضاًص 178).
از این کاخ آباد و این بوستان
از این کامگاری دل دوستان.
(ایضاً ص 180).
به هندوستان اندر آتش فروز
همه کاخ مهراب و کابل بسوز.
(ایضاً ص 189).
که ویران کنی کاخ آباد من
چنین داد خواهی همی داد من.
(ایضاً ص 192).
چماند بکاخ من اندر سمند
سرم بر شود بآسمان بلند.
(ایضاً ص 204).
به کابل دگر سام را هرچه بود
ز کاخ و ز باغ و ز کشت و درود.
(ایضاً ص 205).
بزرگان سوی کاخ شاه آمدند
کمربسته و با کلاه آمدند.
(ایضاً ص 213).
چو بشنید سیندخت گفتار اوی
به آرایش کاخ بنهاد روی.
(ایضاً ص 215).
بزرگان کشورش با دست بند
کشیدند صف پیش کاخ بلند.
(ایضاً ص 220).
همه کاخها تخت زرین نهاد
نشستند و خوردند و بودند شاد.
(ایضاً ص 229).
چو شد ساخته کار جنگ آزمای
بکاخ آمد اغریرث رهنمای.
(ایضاً ص 249).
سپاه و جهاندار بیرون شدند
ز کاخ همایون بهامون شدند.
(ایضاً ص 251).
بخواست آتش و آن کند را بکند و بسوخت
نه کاخ ماند و نه تخت و نه تاج و نه کاخال.
بهرامی.
جهان جای بقا نیست به آسانی بگذار
بایوان چه بری رنج و بکاخ و ستن آوند.
طیان.
چون در او خذلان عصیان تو ای شه راه یافت
کاخها شد جای کوف و باغها شد جای خاد.
فرخی.
بر کاخهای او اثر دولت قدیم
پیداتر است ز آتش بر تیغ کوهسار.
فرخی.
هر روز شادی نو بیناد و رامشی
زین باغ جنت آئین وین کاخ کرخ وار.
فرخی (دیوان چ دبیرسیاقی ص 128).
شهریاری که خلاف توکند زود فتد
از سمن زار بخارستان وز کاخ بکاز.
فرخی.
کاخ او پرنیان جادوفش
باغ او پر فغان کبک خرام.
فرخی
سختم عجب آید که چگونه بردش خواب
آن را که بکاخ اندر یک شیشه شرابست ؟
منوچهری.
اندر عجم نبود بمردی کسی چو نصر
بگذشتش از سهیل سر برج و کاخ و قصر.
منوچهری.
کاخی که دیدم چون ارم خرّمتر از روی صنم
دیوار او بینم بخم ماننده ٔ پشت شمن.
امیر معزّی.
یک مشت خاکی از چه در بند کاخ و کوخی
برگ از خدا طلب کن بگذار شاخ و شوخی.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 937).
اگر در پیش کاخ او سواریت آرزو آید
چو طفلان خوابگه بگذار و زی میدان مردان شو.
خاقانی.
دنیا که دو روزه کاخ و کوخی است
در راه محمدی کلوخی است.
خاقانی (از انجمن آرا).
جهدی بکن چو زلزله ٔ صور دررسد
شاه دل تو کرده بود کاخ را رها.
خاقانی.
ساختی کاخ سلیمان جای بانوی سبا
پس بدست مرغ کویم دادی احسنت ای ملک !
خاقانی.
از آن سرد آمد این کاخ دلاویز
که تا جاگرم کردی گویدت خیز.
نظامی (از انجمن آرا).
چه سود از دزدی آنگه توبه کردن
که نتوانی کمند انداخت بر کاخ.
سعدی (گلستان).
|| بمعنی باران هم آمده است که عربان مطر خوانند. (برهان). کاخه. رجوع به کاخه شود. بمعنی آینده از آسمان است که صفت باران است. (فرهنگ نظام).

کاخ. (ع اِ) کازه ای از نی و کلک و مانند آن بی روزن. ج، کیخان و اکواخ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). (الکوخ و الکاخ بیت ٌ مسنم ٌ) ای له سنام و هو فارسی و الکرخ ایضاً بیت (من قصب بلا کوه). (تاج العروس).


انجمن شهرداری

انجمن شهرداری. [اَ ج ُ م َ ن ِ ش َ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) انجمن شهر. رجوع به انجمن شهر شود.

فرهنگ معین

شهرداری

(حامص.) عمل و شغل شهردار، (اِمر.) اداره ای از توابع وزارت کشور که در هر شهر برای پاکیزه نگاه داشتن خیابان ها و کوچه ها و پارک ها و تأمین روشنایی و تقسیم آب و احداث پارک ها و خیابان ها تحت نظر انجمن شهرو شهردار به اجرای وظیفه خود می پردازد [خوانش: (~.)]

فرهنگ فارسی هوشیار

شهرداری

پاکیزه نگهداشتن خیابانها و پارکها و غیره


کاخ مشتری

کاخ برجیس کاخ زاوش کاخ اورمزد ابام کمان، ابام ماهی، اسمان ششم

فرهنگ عمید

شهرداری

سازمانی که در هر شهر برای پاکیزه نگهداشتن کوچه‌ها، خیابان‌ها، مواظبت باغ‌های عمومی، روشنایی شهر، تقسیم آب و تعیین نرخ خواربار تشکیل می‌شود و زیر نظر انجمن شهر یا وزارت کشور قرار دارد،

فارسی به ایتالیایی

شهرداری

municipio

comune

واژه پیشنهادی

شهرداری

بلدیه

بلدیه

تعبیر خواب

کاخ

۱- اگر خواب ببینید در تالارهای کاخی سرگردانید و به ابهت و عظمت آن نگاه می کنید، نشانه آن است که امیدهای تان پررنگ تر خواهد شد و مقام جدیدی به عهده خواهید گرفت.

۲ـ دیدن رقص و پایکوبی مردان و زنان و شنیدن گفتگوی افراد متشخص در تالار کاخ، علامت همنشین شدن با افرادی برجسته خواهد بود. اگر دختری از طبقه متوسط خواب ببیند که در چنین میهمانی ای شرکت دارد، نشانه آن است که در اثر بخشش دیگران یا ازدواج مقام بالایی به دست می آورد. اگر دختری از طبقه فقیر چنین خوابی ببیند، نشانه آن است که خیال بافیهای ناسالم و افکار پوچ و توخالی بیشتر اوقات بیداری او را پر می کند، او بعد از این خواب باید سعی کند با تلاش و کار صادقانه زندگی خود را متحول کند و در برابر جاه طلبیهای خود مقاومت کند.
- آنلی بیتون

معادل ابجد

کاخ شهرداری

1341

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری